پژوهش های مدیریت پروژه و ساخت
خلاصه مهمترین یافته های پژوهشی مدیریت پروژه:
برای جستجو کلید واژه میتوانید از کلید F3 استفاده کنید.
📘در راستای تغییر پارادایمی که در حوزه دانش مدیریت پروژه به عمل آمده است و با توجه با تاکید بر پارادایم نرم مدیریت پروژه، توجه محدودی به ویژه در سال های اخیر به موضوع ارتباطات در مدیریت پروژه شده است. اما به طور کلی در حوزه مدیریت پروژه توجه ما عمدتا معطوف به مدلی از ارتباطات است که بر مبنای مدل ارائه شده از سوی کلود شنون و وارن ویور استوار است و بیش از 60 سال است در کتب مدیریت مورد استفاده قرار می گیرد (شکل بالا). و در نظریات جامعه شناسی از این مدل به عنوان مدل کلاسیک ارتباطی یاد می کنند. در این مدل نگاه به ارتباطات، نگاهی کاملا فیزیکی بوده و به عبارتی ارتباطات نقش انتقال فیزیکی اطلاعات را بر عهده دارد. به طور کلی نظریات بعدی جامعه شناسی دو نقد عمده را متوجه این مدل کردند، اول آنکه این مدل به ویژگی بازتابی، دایره ای و برگشتی ارتباطات توجه چندانی ندارد و دوم آنکه عناصر معنایی را در ارتباطات نادیده می گیرد.
📘بسیاری از تحقیقات مدیریت و مدیریت پروژه ارتباط را به عنوان ابزاری در جهت تاثیر گذاری و تغییر در مخاطب عنوان می کنند. به موازات و به تبع این تعریف در حوزه آکادمیک، ما شاهد استفاده عملی گسترده از این رویکرد در زمینه های اجرایی و عملیاتی گرایش های متعدد مدیریتی، حتی مدیریت منابع انسانی و به ویژه مدیریت پروژه هستیم و هر روزه با آن مواجه می شویم. این نوع ارتباط دقیقا همان تعریفی است که جامعه شناسی امروز به کنش راهبردی، با هدف نفوذ و اعمال قدرت می دهد. ارتباطی که هرگونه فعالیت مشارکتی را دچار چالش های فراوانی می کند. به عنوان مثال، هورن و ویتی (2015) در تحقیقی با عنوان "نشانه های دگماتیسم: چشم اندازی هایدگری از چگونگی انحراف جهان پروژه توسط مصنوعات"، در گذر از پارادایم مدرن به پاردایم هایدگر نشان میدهند که چگونه در بسیاری از موارد استفاده از نرم افزار ها و تکنیک های مختلف برنامه ریزی و تحلیل در مدیریت پروژه، صرفا با هدف تاثیر گذاری بر سایر ذینفعان از طریق مغلوب کردن آنها با حجم وسیع داده ها به کار گرفته می شوند و نه انعکاس واقعیات.
📘به موازات انتقادها از سیستم انجام پروژه، رکود اقتصادی در سال 1920 موجب شد تا انتقادها از اقتصاد مدرن که توسط آدام اسمیت بنیان گذاشته شده بود و در آن تاکید بر خصوصی سازی کامل می شد افزایش یابد. کینز و با تاکید کمتری اقتصاد دان های نئولیبرال بر اهمیت مداخله محدود دولت در اقتصاد تاکید می کردند، که این انتقادها نیز تاثیر چشمگیری بر روش تامین مالی و سیستم انجام پروژه داشته است و منجر به بروز پروژه های PPP یا پروژه های مشارکت دولت و بخش خصوصی شده است.
📘بر اساس تحقیق جونز (2014)، هِیل (2009)، و میهیک (2014) تفکیک دو مرحله طراحی و ساخت منجر به افزایش بروکراسی، زمان، و هزینه پروژه می شود و همچنین کاهش کیفیت و افزایش روابط خصمانه و دعاوی را به دنبال دارد.به وضوح می توانیم تاثیر تفکر نوگرا (مدرن) در سیستم های سنتی انجام پروژه را مشاهده کنیم. تاثیر نگاه علم محوری که بر تخصص گرایی تاکید می کند و همچنین اصل تقسیم کار را به عنوان اصلی راهگشا در اقتصاد نوگرا بر میگزیند، به روشنی در معماری سیستم های انجام پروژه که بر تخصص گرایی و تقسیم مسئولیت ها به منظور اعمال کنترل های شدید اصرار دارد، قابل مشاهده است. این در حالی است که به صورت تاریخی پروژه های ساخت و ساز فاقد هرگونه تقسیم بندی حوزه طراحی از ساخت بودند.
📘 بر اساس تحقیق اندرسون و همکاران (2006):
-مهمترین عوامل به منظور تحویل نتایج پروژه در زمان و با هزینه مقرر عبارتند از: تعهد قوی به پروژه، مشارکت زود هنگام ذینفعان و ارتباطات قوی در پروژه.
در این تحقیق تاکید بسیاری بر اهمیت موضوع ارتباطات موثر به منظور کسب موفقیت میشود.
📘بر اساس تحقیق هندرسون(2004):
-مجموعه مهارت رفتاری"کدگشایی ارتباطی" مدیر پروژه (مطابق با مدل کلاسیک ارتباطی) تا 38 درصد بر رضایت تیم پروژه تاثیر گذار است.
-همچنین مهارت رفتاری"کدگذاری ارتباطی" مدیر پروژه (مطابق با مدل کلاسیک ارتباطی) تا 8 درصد بر رضایت، و 21 درصد بر بهره وری تیم پروژه تاثیر گذار است.
📘بر مبنای تحقیق زولچ(2014) مهمترین ویژگی های مدیر پروژه به منظور افزایش ارتباطات اثر بخش عبارتند از:
1-توان استفاده از انواع سبک رهبری متناسب با شرایط.
2-توان جاری سازی اصل مشارکت به منظور ارتقاء اعتماد در تیم پروژه.
3-توان ایجاد چشم انداز به منظور ایجاد احساس معنا و هدف.
4- تاکید بر نقش بی بدیل زبان به عنوان مهمترین ابزار ارتباطی.
📘مهمترین یافته های تحقیق مادولونی (2017) در رابطه با ذینفعان ثانویه پروژه به شرح زیر است:
1-تاکید بر ویژگی های منحصر به فرد و همچنین آمار بالای پروژه های بزرگِ ناموفق (از هر 10 پروژه، 9 پروژه از دستیابی به اهدافش باز مانده است).
2-پروژه های بزرگ به دلیل منافع سیاسی و اقتصادی که دارند، ذینفعان کلیدی را ترغیب می کنند تا بدون در نظر گرفتن منافع سایر ذینفعان به هر نحو ممکن آنها را توجیه پذیر کنند.
3-تاکید بر تغییر رویکرد از "مدیریت ذینفعان" به "مدیریت برای ذینفعان" به منظور برآورده کردن معیارهای اخلاقی و توسعه پایدار به ویژه در جنبه های اجتماعی و زیست محیطی.
4-در ادبیات مدیریت پروژه به ویژه در حوزه پروژه های بزرگ، در فاز های آغازین عمده تمرکز بر ذینفعان اولیه (ذینفعانی که بر منابع کنترل دارند) است، و ذینفعان ثانویه (جامعه محلی) با وجود اینکه می توانند نقشِ مهمی در موفقیت و تحقق منافع پروژه داشته باشند نادیده گرفته شده اند.
📘جفری پینتو در سال 2016 به بررسی افکار انتقادی پیتر موریس نسبت به رویکرد مدیریت پروژه استاندارد شده در PMBOK و تاثیر این افکار بر جامعه مدیریت پروژه پرداخته است. در همین چارچوب پیتر موریس الگوی MOP را برای مدیریت پروژه ارائه می دهد.
-بر اساس الگوی مدیریت پروژه پیتر موریس مراحل پروژه به ترتیب عبارتند از فاز مفهومی، فاز امکانسنجی، فاز تعریف، فاز اجرا، فاز پایانی و عملیات.
-از نگاه پیتر موریس در مرحله تعریف، نگاه استاندارد شده مدیریت پروژه بافت وسیعتری را که پروژه در آن قرار دارد و شامل ذینفعان و راهبردهای کلان میشود نادیده میگیرد.
-بر اساس این الگو بر اهمیت مشارکت مدیر پروژه در مرحله تعریف پروژه تاکید میشود.
-همچنین در این تحقیق به لیستی از تحقیقاتی اشاره شده است که با پیروی از پیتر موریس بر اهمیت موضوع ذینفعان در فرآیند امکانسنجی و تعریف پروژه تاکید میکنند.
📘مقایسه سیستم انجام پروژه در چین (طراحی- مناقصه-ساخت) و استرالیا (طرح و ساخت) بر مبنای تحقیق یانگ (2015):
-شرکت های استرالیایی معمولا از تعداد زیادی پیمانکاران جزء برای بخش های مختلف کار استفاده می کنند. اما این موضوع در مورد شرکت های چینی صادق نیست به همین سبب این شرکت ها هزینه و وقت کمتری را برای هماهنگی صرف می کنند.
-بین تحلیل ریسک و مدیریت ذینفعان ارتباط نزدیکی وجود دارد. افزایش تعداد ذینفعان موجب افزایش ریسک های پروژه می شود. در سیستم غیر متمرکز اجرای پروژه در کشور استرالیا، ریسک های بیشتری از ناحیه ذینفعان متوجه پروژه می شود.
-در کشور چین تاکید بیشتری بر ریسک های اخلاقی پروژه می شود و در کشور استرالیا، شهرت و موقعیت مورد تایید واقع میشود.
-از نقطه نظر کاهش ریسک، افزایش ارتباطات بین ذینفعان داخلی موجب تسهیل فرآیند طراحی و ساخت ساختمان در هر دو کشور می شود.
📘پژوهشی که از سوی آدنفلت به انجام رسیده است نشان میدهد:
1-پروژه های چند ملیتی به دلیل پراکندگی جغرافیایی زیر پروژه ها، و همچنین تفاوت های فرهنگی و زمینه ای دچار کسست ارتباطی هستند.
2-همچنین در این نوع از پروژه ها، مدیر پروژه به عنوان گلوگاه ارتباطی بین بخش های مختلف پروژه عمل کرده و این به خودی خود مشکلات ارتباطی فراوانی را ایجاد می کند.
3-نتایج تحقیق نشان می دهد که ارتباطات موجب ارتقا به اشتراک گذاری دانش می شود و زمینه دانشی مشترک مجددا موجب تقویت ارتباطات می گردد و این چرخه ادامه می یابد.
📘پژوهشی که از سوی یانگ در سال 2015 انجام شده است نشان میدهد:
1-تعریف پایدار و با کیفیت از ملزومات پروژه تاثیر میانجی مثبتی بر کاهش تعارضات بین ذینفعان پروژه دارد. همچنین کاهش تعارضات تاثیر زیادی بر عملکرد پروژه خواهد داشت.
2-تعریف پایدار و با کیفیت از ملزومات پروژه تاثیر میانجی چشمگیری بر مزیت محصول دارد. همچنین مزیت محصول تاثیر چشمگیری بر عملکرد محصول خواهد داشت.
3- تعداد گروه های درگیر در پروژه نقش تعدیلگر بین تعریف پایدار و با کیفیت از ملزومات پروژه و عملکرد بازار و پروژه دارند.
📘بر اساس تحقیقی که در کشور چین به عمل آمده است میزان تفاوت نگرش "بخش خصوصی"، "دولت"، و "جامعه" به 35 عامل موفقیت شناسایی شده در فرآیند امکانسنجی و تعریف پروژه به شرح زیر است :
1-بین بخش دولتی و خصوصی در اهمیت 12 عامل موفقیت پروژه تفاوت معناداری وجود دارد.
2-بین بخش دولتی و جامعه در اهمیت 4 عامل موفقیت پروژه تفاوت معناداری وجود دارد.
3-بین بخش خصوصی و جامعه در اهمیت 6 عامل موفقیت پروژه تفاوت معناداری وجود دارد.
-بنابرین بخش دولتی نمی تواند نماینده تمام عیار عموم جامعه باشد و نیاز است تا همه ذینفعان در تعریف معیارهای موفقیت پروژه مشارکت کنند. این یافته ها از سوی تحقیقات نظری در حوزه فلسفه سیاسی نیز مورد حمایت قرار میگیرد.
📘در حوزه مدیریت ذینفعان 2 رویکرد قابل شناسایی است. رویکرد ابزاری(Instrumental theories) و رویکرد هنجاری (Normative theories). در رویکرد ابزاری مدیریت ذینفعان متمرکز بر ذینفعانی است که می توانند موفقیت پروژه را به نحوی تحت تاثیر قرار دهند بنابراین توجه به آنها بیشتر رویکردی سیاسی، و در جهت حفظ منافع مالکان پروژه است. این در حالی است که در رویکرد هنجاری بیشتر ابعاد اخلاقی مطرح است و تلاش می شود تا کلیه ذینفعانی که از پروژه تاثیر می پذیرند مشارکت داده شوند و مورد توجه قرار گیرند (Hayes)
📘در باب شکل گیری نظریه دو منطق متمایز قابل شناسایی است. در رویکرد قیاسی گزاره های مشاهده پذیر تجربی و پژوهش پذیر از نظریه های کلی با در نظر گرفتن قواعد تناظر استخراج می شوند و مورد آزمون تجربی قرار می گیرند. اما در منطق استقرایی جریانی معکوس طی می شود. در این بین ما شاهد نوعِ جدیدی از نظریه پردازی و درک جهان به ویژه جهان اجتماعی هستیم، بر این اساس فهمیدن نه استقرایی است و نه قیاسی بلکه رویکردی هرمنوتیکی بر آن غالب است. به این معنا که در روش هرمنوتیک جز و کل از یکدیگر جدا نیستند و تنها در ارتباط با یکدیگر قابل فهمند. این در حالی است که هایدگر پا را فراتر از این گذاشته و معتقد است که فهم انسان از محیط پیرامونیش حاصل "در-جهان-بودگی" و نوعی گشودگی مقدم است. به عبارت دیگر هیچ مرز مشخصی بین انسان (سوژه) و جهان پیرامون (ابژه) نمی توان قائل بود، و این مرز بندی ساخته خود ماست. در حقیقت این رویکرد نوعی به چالش کشیدن دوگانه سوژه-ابژه دکارتی است که قرن هاست مبنای معرفت شناسی را تشکیل داده است.
📘رویکرد مناسب معرفت شناسانه و روش شناسانه در پژوهش های مدیریت پروژه سالهاست که مورد نقد و باز اندیشی است. مجموعه مقالات موضوع ویژه که تحت عنوان باز اندیشی مدیریت پروژه در سال 2006، در مجله IJPM و سال 2016، در مجلهIJMPB را باید نقطه عطفی در این زمینه محسوب کرد. به طور خلاصه دو دلیل را باید از جمله عواملی دانست که باز اندیشی در رویکردهای معرفت شناسانه و روش شناسانه مدیریت پروژه را به یک ضرورت دائمی مبدل کرده اند. اول آنکه فهم هستی شناسانه ما از مدیریت پروژه همواره در حال تغییر و تکامل بوده است. و دوم آنکه دستاورد های بشری جدید در حوزه فلسفه علم، رویکرد های معرفت شناسانه و روش شناسانه را در همه حوزه های دانش بشری تحت تاثیر قرار داده اند و دانش مدیریت پروژه نیز از دامنه این تغییرات مستثنی نبوده است. تحت تاثیر نظام معرفت شناسانه کانت، هایدگر، و ویتکنشتاین، رویکرد معرفت شناسانه در مدیریت پروژه بر میدان عمل(Practice) و داده های حاصل از میدان تاکید میکند، و نگاه پدیدارشناسانه را ترویج مینماید.
📘زیک (2015) عنوان می کند که ارتباطات پروژه عمدتا به عنوان تحویل به موقع و مناسب اطلاعات مرتبط با پروژه نگریسته می شود، و معتقد است این نوع نگاه موجب بی توجهی به ضرورت طبیعی و انسانی، ارتباطات در پروژه می شود. در همین راستا در تحقیقی که از سوی آدنفلت (2009) به انجام رسیده است، متن پاسخ مصاحبه شوندگانی که در تحقیق عنوان شده است، به خوبی بیانگر این واقعیت است که ارتباطات تنها به معنای انتقال اطلاعات (از طریق ابزارهای الکترونیکی) نیست و کنش ارتباطی اعضای تیم پروژه (از طریق حضور فیزیکی) شرایط مشارکت کنندگان را به طور بنیادی متحول می کند.
📘واژه شناسی و معنا شناسی لغات حوزه های پیچیده ای هستند که حتی دامنه آن تا فلسفه زبان نیز کشیده می شود. زبان پدیده ای اجتماعی و بین الاذهانی است که ماهیتی پویا دارد، بنابراین واژگان معنای خود را در تعاملات پیچیده بین افراد و گروه های اجتماعی به دست می آورند. واژه Stakeholder در زبان فارسی به ذینفع ترجمه شده است. اگر واژه "ذی" را به معنای "دارنده" یا "صاحب" در نظر بگیریم، می توان این واژه را به صورت تحت الفظی به صاحبان سود و یا منفعت ترجمه کرد. ارائه چنین برداشتی از این واژه بیشتر منعکس کننده نوعی سود و منفعت است که به صورت مثبت از پروژه پدید می آید. این تعریف با تعریف ارائه شده از سوی فریمن، به عنوان بنیان گذار نظریه ذینفعان تطابق ندارد، فریمن (1984) در کتابش با عنوان: "مدیریت راهبردی: یک رویکرد ذینفع محور" ذینفع را اینچنین تعریف میکند:" هر گروه یا فردی که می تواند بر دستیابی سازمان به اهدافش تاثیر بگذارد و یا از آن تاثیر بپذیرد" در تعریف قدیمی تری که از واژه ذینفع از سوی موسسه تحقیقاتی استندفورد در سال 1960 ارائه شده است، ذینفع اشاره به افراد و گروه هایی دارد که از سازمان حمایت میکنند و برای حیات و موفقیت سازمان حیاتی هستند. واقعیت آن است که طیف وسیعی از ذینفعان، با هدف جلوگیری از، آسیب دیدن منافع، و حقوق فعلیشان، ذینفع پروژه محسوب می شوند و لزوما منافع مثبتِ مستقیمی را از پروژه حاصل نمیکنند، و یا حداقل چنین برداشتی را در ابتدا از پروژه ندارند. تا جایی که حتی واژه ذینفع از سوی برخی از مصاحبه شوندگان و محققان مورد نقد قرار گرفته است و واژه "ذی مدخل" به عنوان واژه جایگزین مناسب عنوان شده است.
📘پارادایم مشارکت در حوزه آموزش مدیریت پروژه و در چهارچوب تمایز بین دو رویکرد شناخته شده پژوهشی (pedagogy & andragogy) در قالب آموزش مشارکتی پروژه بروز و ظهور یافته است. بر این اساس ساختار سلسله مراتبی با ساختار تخت جایگزین می شود و روحیه نقادی، توان حل مسئله و مهارت های نرم از طریق مواجه مستقیم و یا شبیه سازی پروژه های واقعی تقویت می گردد. حداقل از زمان فیلسوف معروف یونانی سوفوکولس (تراچینیایی، نوشته شده در430 سال پیش از میلاد) میدانیم که ما در حقیقت از طریق انجام دادن یاد میگیریم. بر این اساس دانشجویان فرا می گیرند تا با محیط هایی که دارای فاکتور های منحصر به فردی است چگونه مواجه شوند، و چگونه مشکلات را ساختار دهند و گام به گام حل و فصل نمایند، علاوه بر این فضای مشارکتی توان تفکر خلاق و نوآورانه را در آنها تقویت می کند.
📘بررسی های گسترده به عمل آمده نشان می دهند که تحقیقات در حوزه مدیریت پروژه دارای دو ضعف جدی هستند، اول آنکه بسیاری از تحقیقات دارای مبانی هستی شناسانه، معرفت شناسانه و روش شناسانه نادرستی میباشند، و دوم آنکه از "عمل" و "واقعیت های زمینه ای" پروژه دور افتاده اند. اگرچه این دو ضعف در نگاه اول مستقل به نظر می رسند، اما ارتباط گسترده ای با یکدیگر دارند. حلقه های اندیشه ای و نظری فعال در حوزه دانش مدیریت پروژه شامل: باز اندیشی مدیریت پروژه؛ انتقادی سازی پروژه؛ و مکتب اسکاندیناوی مدیریت پروژه و همچنین مجموعه مقالات مطرح شده در کنفرانس ها و بخشِ موضوعات ویژه مجلات برتر مدیریت پروژه از جمله مجله های: IJPM، IJMPB، PMJ، و...تلاش کرده اند تا با اتخاذ چشم اندازِ فلسفی و نظری عمیق، با این دو چالش و چالش های دیگر دانش مدیریت پروژه مواجه مبنایی مناسبی را داشته باشند، و جهت گیری آتی این رشته را به نحوی سامان دهند.